مدیریت و تغییر

مدیریت و تحول سازمانی

سازمان ها و ادارات یکی از ارکان اصلی در جامعه انسانی هستند و مدیریت و رهبری در سازمان از مهمترین شاخصهای ادامه حیات، پویایی ، بالندگی و یا نابودی آنها می باشد.پیشرفت های گوناگون و متنوع در علم فناوری ، مدیریت سازمان ها را از حالت سنتی خارج نموده و با تغییر و تحول سازمانی، مدیریت پویا جایگزین مدیریت سنتی شده است.امروزه سازمانها علاوه بر وظایف سنتی و ماهوی خود که همانا تحقق اهداف سازمانی و غایی سازمان می باشد میبایست پاسخگوی خواستها و انتقادات جامعه بیرونی و درونی سازمان خویش باشد.

همگام با پیشرفتهای روز و علم مدیریت پویا ،سازمانها می باید تحولاتی آگاهانه و نوآوری های مفید را به مرحله اجرا بگذارند.شدت و تاثیر کارایی تغییر و تحولات سازمانی به اندازه ایی است که نیاز به روش های جدید و تکامل یافته برای مقابله و هماهنگی و تطبیق با آنرا ایجاد می نماید.مدیران پویا و کارآمد امروزه میبایست علاوه بر وظایفی مانند برنامه ریزی ، سازماندهی و نظارت باید اثربخشی و بکارگیری علم تغییر و تحول سازمانی را نیز سرلوحه امور خود قرار دهند.امروزه در سطح گسترده و عمومی ، سازمانها با تغییر و تحول مواجه اند در حالی که برخی از آنان برای سازگاری و همسازی با اینگونه تغییر و تحولات آماده نمی باشند.بنابراین مدیریت سازمانها علاوه بر اینکه باید در برابر محیط متغیر، سازگار و انعطاف پذیر باشند بلکه باید توانایی تشخیص مشکلات و بکارگیری برنامه های تغییر و تحول سازمانی را دارا باشند.زیرا سازمانها ایستا نیستند و به طور مداوم و مستمر با عوامل خارجی و درونی در کشمکش می باشند. تغییر بینش مخاطبین قوانین جدید و تغییرات فناوری عواملی برای انطباق و سازگار سازمان با تغییرات محیطی است. تحول سازمانی یکی از مهمترین عوامل بهره وری در سازمان ها و جامعه منابع انسانی است. شکوفایی و رشد هر جامعه ای منوط به ارتقای و پرورش منابع انسانیو توانمند سازی نیرو های آن جامعه است. در این راستای مسئولان سازمان ها با یاری کارشناسان رفتاری و منابع انسانی میبایست توجه خاصی را به پرورش کارکنان مبذول دارند.توانمندسازی و تقویت منابع انسانی به معنی قدرت بخشیدن و ارتقای قدرت فکری و عملی کارکنان است بدین معنی که به افراد کمک کنیم تا احساس اعتماد به نفس خود را بخشند و نیز بر احساس و تفکر ناتوانی و درماندگی خود غالب شوند. همچنین بدین معنی است که در افراد شور و شوق کار و فعالیت ایجاد کنیم.تقویت قدرت کاری کارکنان با یکدیگر متفاوت است ، قدرت مانند توانمند سازی به دلالت بر توانایی انجام کارها به وسیله دیگران دارد. اما  قدرت و توانمندسازی یک چیز نیستند ، افراد ممکن است هم قدرت داشته باشند و هم توانمند شوند. با توجه به این امراگرچه کسی میتواند به فرد دیگری قدرت ببخشد،اما فرد باید توانمند شدن را برای خودش بپذیرد.در سطح سازمانی عوامل بیرونی و درونی موجبات تغییر و تحول را در سازمانها فراهم می نماید عوامل بیرونی شامل هرگونه سیاست تحمیلی قانون و مقررات سازمانی و عوامل درونی شامل رفتار مردم ، نگرش ها و ارزش و فناوری علم روز می باشد.در این مرحله رهبری و مدیریت تحول می بایست در موقعیتهای مختلف نقش رهبری خود را بصورت کامل ایفا نماید. رهبری بیشتر از مدیریت در جریان هرگونه تغییر و تحول مورد نیاز خواهد بود. مدیریت فعالیتهای های سازمان را برنامه ریزی و سازماندهی و کنترل می نماید. اما آن رهبری است که افراد را ترغیب می کند و موجب تغییرات ضروری در نگرش و رفتار درکار می شود.

تحول سازمانی:

تحول سازمانی ، نوعی راهبرد بهسازی است که در اواخر دهه 1950 مطرح شد.اساس آن بر بینش و آگاهی های حاصل از پویایی گروهی طرح عملی مرتبط باتغییربرنامه ریزی شده استوار است. تحول سازمانی در راه تکامل خود به چاره اندیشی منسجم از نظریه ها وکاربردها رسیده است که می تواند بسیاری از مسائل مهم انسانی موجود در سازمان را حل و فصل کند. تحول سازمانی ، از تشکیلات سازمان ها و همچنین افراد درون آنها وچگونگی کارکردشان و نیز در زمینه تغییر برنامه ریزی شده ای که منجر به تربیت افراد ،گروه ها و سازمان به کارکرد بهتر می شود سخن به میان آورد. تحول در همه جا متداول بوده و از جمله موضوع های ثابت اواخر دهه 1990 و دهه اخیر می باشد.

اهداف تحول سازمانی :

تعیین اهداف و مقاصد روش ، و چاره جویی و تفکر و تلاش های پیچیده تغییر و تحول به هدف گذاری دقیق نیاز دارد.هدف گذاری ،نیازها و موقعیت های سازمان را روشن می کند و دقت و درستی پاسخ ها و واکنش های مدیران در برخورد با موقعیت ها  راافزایش می دهد.مدیرانی که به تمام نیازمندی های ضروری آگاهی دارند.

در مدیریت تغییر و تحول انعطاف پذیری بیشتری دارند اهداف را روشن و اتخاذ تصمیم درباره آنچه را که باید بشود هدایت و راهنمایی می نمایند.برنامه ریزی در دستیابی به اهداف ویژه ، زمان و کوشش را به کمترین حد خود میرساند. تمام سازمان ها برای دستیابی به دو هدف یعنی، بقا و توسعه ، به تغییر و تحول درساختار ،فناوری ، نیروی انسانی و وظایف خود اقدام می کنند.اگر سازمانی بخواهد دراین محیط پیچیده و ناپایدار باقی بماند و همچنین علاوه بر بقا در این محیط رقابتی رشد وتوسعه در جنبه های مختلف داشته باشد ضرورت دارد که نسبت به تغییر و تحول حساسیت بیشتری نشان دهد.افزایش بهره وری و اثربخشی ، کاهش هزینه ها، دستیابی به موقعیت مطمئن برای برنامه ریزی و تصمیم گیری ،افزایش قدرت پیش بینی و تنوع بخشیدن به تعدد و تنوع محصولات و خدمات از دیگر اهداف تحول سازمانی می باشد.

هدایت فرایند تحول سازمانی :

رهبری در سازمان می بایست بوسیله انگیزش دادن به کارکنان در راستای ارتقای افزایش مهارت های انسانی گام بردارد.رهبران نقش اصلی را در موفقیت و شکست عملیات مربوط به تحول سازمانی ایفا نمایند.از آنجا که تحول در هر سازمانی پیچیده و زمان براست به دلیل وجود عامل انسانی یا مقاومت احتمالی آن ، رهبران نقش مهمی را در فرایندتحول ایفا می کنند.وظیفه رهبران برانگیختن افراد و گروهها به منظور پذیرش و آماده شدن برای تغییرات تند و سریع در سازمان می باشد.مهارت رهبری مدیریت می تواند به بهبود احتمال پذیرش تغییر و تحول کمک کند.این امر مهم است که چنین رفتاری در این مرحله فرایند تغییر آغاز می شود.اگر مقاومت زیادی مشاهده شود مدیریت فرصتی برای انعطاف پذیر کردن برنامه ها ایجاد می کند.رفتار رهبری در این مرحله ، با استفاده از منابع اطلاعاتی متنوع برای تبدیل هدف های کلی به اهداف ویژه آغاز می شود که در این هم بطور مستقیم توسط بخش تحت تاثیر درسازمان قابل تجزیه و تحلیل است.آگاهی نسبت به تغییر باید ایجاد شود تا گروه ها و افرادرا برای آن آماده سازد و اطمینان حاصل کند که هر عضوی از سازمان به آن اعتماددارد.بواسطه همین دلایل و اقدام ها است که تضاد ، ناآگاهی یا ترس از آن کم و یا از بین می رود. رهبران با استفاده از مهارت خود در برخورد با کادر انسانی بهترین اقدام ها راانجام می دهند تا در خصوص تغییرات یک تعهد و حمایت به وجود آورند و بتوانندبهترین تاثیر و فرهنگ سازمانی پویایی را در جهت کمک به تحقق اهداف و رسالت های سازمانی داشته باشند.

ضرورت تحول سازمانی :

شرط لازم برای ایجاد تحول یک سازمان و یا اجتماع ، شناسایی ضرورت احساس نیاز به تحول است بطور معمول به دو علت ضرورت تحول نادیده گرفته می شود.

1-نپذیرفتن این امرکه تحول و دگرگونی برای بقای سازمانی امری حیاتی است.

2- نپذیرفتن این امر که با تغییرات در سیاست اقتصادی دولت ، رفتار و خواسته های ارباب رجوعان تغییر می یابد و این امر از نتیجه و لزوم هماهنگی با محیط خارج و داخل سازمانی ناشی می شود.

نتیجه گیری :

مدیران و رهبران باید برای تغییرات و تحول در سازمان برنامه ریزی نمایند و با همه ذی نفعان تبادل نظر کنند و امور مربوط به خود را مورد بررسی قرار دهند.در غیراینصورت نیروهای بازدارنده بر نیروهای وادارنده تاثیر می گذارند و تغییرات با شکست مواجه می شود.تحول در انسانها مشکل ترین تغییری است که می توان بوجودآورد.مدیران و رهبران همواره در این زمینه حساسیت دارند برای تغییردادن برنامه ریزی و اجرا باید بادر نظر گرفتن عوامل بیرونی و درونی همراه باشد.برای کسی که مایل به تغییر و تحول درهر بعدی از سازمان است صبر و انعطاف زیادی لازم است.تحول امری تدریجی و زمان بر است که طی فرایند علمی خاص همچون ،ذوب شدن باورهای غلط و فراگیری ارزشهای نوین و طراحی و استقرار نظام جدید و مهندسی مدیریت رخ می دهد.

تحول منطقی کردن هر سازمان با آخرین پدیده های روز است و ماموریت اش تبدیل نظامهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و فرهنگی از قوه به فعل است.تحول اداری یعنی آماده سازی نظام اداری برای تحول، ایجاد بستر برای تحقق برنامه های تحول اداری و اجرای اصلاحات ضروری به منظور پیراستن نظام اداری از عوامل بازدارنده است.اگر قرار باشد سازمانی پابرجا بماند باید نسبت به تغییرات محیط خود واکنش نشان دهد و فقط زمانی تغییر ها بصورت موفقیت آمیز رخ می دهد که کارکنان از روی میل وعلاقه  حاضر باشند برای تامین اهداف جدید از صرف وقت و نیروی مورد نیاز دریغ نکنندو هرنوع سختی و تنش را تحمل کنند و در راه تامین این هدف ها از خودگذشتگی نشان دهند.همین طور سازمان ها با توجه به روش های جدید و با استفاده از فناوری پیشرفته و روزآمدبه حیات خود ادامه بدهند تا در محیط رقابتی بتوانند باقی بمانند و در مقابل سازمان های رقیب عقب نمانند.با این تفکر امیدواریم روز به روز شاهد تغییر و تحول مثبت و پویا دراکثر سازمان ها باشیم.

 

 منبع:www.sistanprisons.ir

 

ويژگي هاي مديران کارآمد

                                           باسمه تعالي

 

 ويژگي هاي مديران کارآمد

هر مدير بايد داراي ويژگي هايي باشد که اورا در خور و شايسته رهبري محيط آموزشي گرداند. . اين توانمندي ها که به توانمنديهاي رهبري موسوم است فرد را در بين ساير افراد متمايز نموده و او را قابل مراجعه ، اعتماد و اطمينان سازد .

مک موري (Mc Murray  ) ده ويژگي را براي يک رهبر موفق بر مي شمرد که مي تواند الگويي براي تمرين مديريت و رهبري آموزشي به حساب آيد :

1- استقلال فکر

2- اتکاي به نفس

3- قضاوت درست

4- ابتکار

5- جامعيت فکر

6- پيش بيني احتمالات

7- داشتن نظم

8- منصف بودن

9- قاطعيت

10- رعايت اصول اخلاقي

صاحب نظران ويژگي هاي ديگري نيز براي مدير آموزشي بر شمرده اند که در چهار موضوع مهارتهاي مديريتي ، مهارتهاي بين فردي ، ارتباط و ساير جنبه هاي مهارتي در اين مقاله مورد بررسي قرار مي دهيم .

 

الف ) مهارتهاي مديريتي

1- تجزيه و تحليل مسائل :

 اين توانايي به جمع آوري داده ها و تجزيه اطلاعات پيچيده براي عناصر هم يک مسئله بر مي گردد .به عبارت ديگر ، مدير بايد بتواند به جستجوي اطلاعات براي هدف معين بپردازد و از آن اطلاعات براي حل مسئله و تصميم گيري استفاده کند .

2- قضاوت :

توانايي رسيدن به نتيجه گيري هاي منطقي و اتخاذ تصميمات پر کيفيت بر پايه اطلاعات موجود ، داشتن مهارت در تشخيص نيازهاي آموزشي و تعيين اولويت بين آنها ، دارا بودن توان ارزشيابي انتقادي از ارتباطات کتبي .

بر اين اساس ،  يک مدير آموزشي خوب کسي است که بتواند نيازهاي آموزشي جامعه و مدرسه را مشخص کرده و با رعايت الويت ها ، به تصميم گيري درباره حل و تأمين آن نيازها بپردازد

3- توانايي سازماني :

توانايي برنامه ريزي ، زمان بندي و کنترل کار ديگران و داشتن مهارت در استفاده بهينه نيروها و توانايي برخورد درست با درخواست هاي ديگران در يک زمان . بدين ترتيب ، مدير آموزشي کسي است که بتواند از زمان و نيرو بطور بهينه و صرفه جويانه در حل مشکلات و تأمين درخواست ها يا نيازها استفاده کند .

4- مصمم بودن :

توانايي در تشخيص اينکه بدون توجه به کيفيت تصميم ، چه زماني نياز به اتخاذ تصميم است . درک درست و بموقع زمان تصميم گيري يکي از ويژگي هاي مهم رهبري آموزشي است .

 

ب ) مهارتهاي بين فردي

1- رهبري :

توانايي در درگير کردن و مشارکت دادن سايرين در حل مشکلات و مسائل سازمان و تشخيص اين که چه زماني گروه نياز به هدايت دارد و تعامل گروه با گروه براي راهنمايي آنها در انجام و تکميل کارها از ويژگي هاي رهبر آموزشي است .

2- حساسيت :

يک مدير آموزشي موفق نسبت به نيازها ، خواسته ها و مشکلات شخصي اعضاي سازمان دارد . او مي تواند تعارضات را حل کند و با افرادي که زمينه ها و سوابق متفاوتي دارند رفتار و برخوردي مناسب داشته باشد . او مي داند که چگونه با مسائل عاطفي برخورد کند و از چه نوع اطلاعاتي با هر کس استفاده کند .

3- تحمل فشار :

توانايي کار کردن در شرايط تحت فشار و در زماني که مخالفين ( نيروهاي مخالف ) در حال فعاليت هستند و همچنين توانايي فکر کردن در زمان وقوع مشکلات از ويژگي هاي مدير آموزشي خوب است .

 

ج ) ارتباط

-       ارتباط شفاهي :

مدير آموزشي موفق است که بتواند درباره ايده ها و وقايع سخنراني روشني داشته باشد .

-       ارتباط کتبي :

مدير آموزشي بايد بتواند ايده ها و افکار خود را کتباً به روش درست با مخاطبين مختلف مانند دانش آموزان، معلمان و اوليا و ديگران در ميان بگذارد .

 

د ) ساير جنبه هاي مهارتي

-       علائق مختلف :

يک مدير آموزشي خوب بايد توانايي و علاقه مندي لازم جهت شرکت در موضوعات و وقايع مختلف را داشته باشد .

-       انگيزه شخصي :

يک مدير آموزشي موفق کسي است که در در تمام فعاليت هايش نوعي نياز به کسب موفقيت وجود داشته باشد . بايد شواهدي مبني بر اهميت کار براي ارضاء نيازهاي شخصي او مشاهده شود .

-       ارزش هاي آموزشي :

داشتن فلسفه آموزش و پرورش کاملاً مستدل و روشن و توان پذيرش ايده هاي جديد و تغييرات از ويژگي هاي مديران آموزشي خوب است .

با توجه به اصول مديريت اسلامي و مديريت در ايران ويژگي هاي ديگري براي مديران کارآمد بيان شده است که مورد بررسي قرار مي دهيم :

1- نفوذ شخصي :

مدير رهبر بايد بتواند افراد زيادي را جذب کند و در هنگام لزوم افرادي را دفع نمايد . آنچه مسلم است که قوه جاذبه مدير بايد از نيروي دافعه او بيشتر باشد . کساني که به دلايل مختلف مثل سردي و تندي رفتار ، عدم سازش و ناتواني کنترل احساسات خود ، باعث دلسردي و پراکندگي انسانها مي شوند ، رهبران خوبي نيستند .

در حالي که جذب افراد بايد سهولت بيشتر انجام گيرد ، نبايد افراد را به سادگي از دست داد .

علي (ع) : اعجز الناس من عجز عن اکتساب الاخوان ، و اعجز منه من ضيع ظفر منهم .

عاجز ترين فرد کسي است که دريافتن دوست ناتوان باشد و از او ناتوان تر کسي است که دوستان بدست آورده را از دست بدهد .

البته بايد توجه داشت که ملاک جذب و دفع ، حق است و هر رهبري که جاذبه زيادي داشته باشد ، الزاماً کارش حق نيست . از آنجا که مديران آموزشي با معلمان که قشري شريف ، وظيفه شناس و زحمتکش مي باشند  ، ارتباط دارند ، بايد رفتاري همراه با محبت ، دوستي ، خيرخواهي ، رعايت حقوق ، دادن ارزش ، احترام و بالاخره جاذبه لازم باشد .

مدير رهبر بايد از جهتي خونگرم و از جهت ديگر خونسرد باشد . خونگرمي به معني خوب با مردم رابطه برقرار کردن با آنها جوشيدن و در ميان آنها بودن است . خونگرمي حالت و جوّي خوش آيند و مساعد براي جذب افراد بيشتر فراهم مي سازد . در مقابل ، مدير بايد در مواقع سختي و اضطرار ، بروز مشکلات و بحرانهاي سخت خونسرد و خودنگهدار باشد . او بايد قلبي بزرگ و روحي عظيم داشته باشد . هرچه اهداف انسان عالي تر و روحش بزرگتر باشد ، قدرت مقابله و توان سکون و آرامش او بيشتر مي شود . اکثر مردان بزرگ جهان ، بزرگي خود را از روح بلند و همت عالي خود يافته اند و در همين راستا در حوادث بزرگ چون کوهي استوار و سربلند ، آرامش و وقار خود را حفظ کرده اند .

نکته مهم اين است که خونسردي قابل تمرين کردن و يادگرفتن است . دليل روشن آن اين است که معمولاً افرادي که تجربيات بيشتري دارند ، از جوانان و افراد کم تجربه در برخورد با وقايع و بحرانها خونسردترند . از جهت ديگر ، نگاهي به روش زندگي جوامع مختلف نشان مي دهد که مردم فرهنگهايي متفاوت ، از نظر درجه خونسردي ، خوش مشربي و اجتماعي بودن با هم فرق مي کنند . مدير بايد هنگام بروز دشواري ها به خود تلقين کند که اولين وظيفه او حفظ آرامش و داشتن برخوردي منطقي با مسئله است . گاهي اوقات ، برخوردها و تجربيات شغلي و شخصي موجب عادت به خونسردي است . مديراني که از مشکلات و سختي ها نمي هراسند و بعضاً به سراغ خطرها مي روند ، معمولاً افرادي خونسرد هستند .

بدون ترديد ، سخن گفتن و شيوه سخنوري از عوامل عمده برقراري ارتباط و نفوذ در ديگران است و سبب موفقيت انسان در روابطش با زير دستان و همکاران مي شود .

2- اعتماد به نفس و خودپنداري مثبت :

اعتماد به نفس يعني اينکه فرد نسبت به توانايي ها و نقاط مثبت خود اطمينان داشته باشد  . فردي که اعتماد به نفس دارد ، خود را در انجام کارها و وظايفش توانا مي يابد و با اطمينان بيشتري قدم هاي بعدي را براي حصول نتيجه بر ميدارد . خودپنداري نيز در راستاي اعتماد به نفس قرار مي گيرد . اگر به فردي که در موضوعي استعداد دارد گفته شود که استعداد ندارد و آن فرد چنين ادعايي را بپذيرد ، از نظر پيشرفت تحصيلي و موفقيت در کارها دچار اشکال خواهد شد .

فردي که خود پنداري منفي دارد ، همواره زندگي و کارهايش با ترديد ، دودلي و هيجان تؤام مي شود که همه اينها محدود کننده توانايي هاي فرد و در نتيجه کند و يا متوقف کننده موفقيت است .

مدير بايد به گفته ها ، افکار ، اعمال و موفقيت هايش اطمينان داشته باشد .

3- قابل اطمينان و اعتماد زيردستان بودن :

رهبر يا مدير نماينده زيردستان خود است و  به خاطر آنها رهبري مي کند و بايد بتواند با حسن نظر تمام ، به حرفها ، درد دلها و گرفتاريهاي آنها گوش بدهد و اسرار آنها را تا آنجا که منافع عمومي جامعه به خطر نيفتد ، حفظ کند ، مديري که قابل اعتماد نباشد ، نمي تواند از گرفتاري ها و مشکلات و خواست هاي افراد و سازمان آگاهي پيدا کند . معمولاً ، در چنين حالتي فقط مشکلات عمده که به درجه انفجار و ظهور رسيده اند ، از نظر او مي گذرد . درستي و امانت و صداقت در گفتار و رفتار و قولهايي که داده مي شود و بالاخره خيرخواهي و حسن نظرداشتن از مقدمات و لوازم قابل اعتماد بودن است . اين مسئله در مديريت آموزشگاهي از اهميت فراوان برخوردار است . نوجوانان و جوانان به علت کم تجربگي و خصوصيات خلقي سن خود و نيازهاي خاصي که دارند ، هر لحظه ممکن است نياز به کمک و راهنمايي داشته باشند . مدير آموزشي بايد چنان قابل اعتماد باشد که دانش آموزان ، معلمان و اولياء بتوانند مسائل خود را بدون ترس و احساس خطر با او در ميان گذارند . اگر مديري بخواهد داراي ويژگي قابل اعتماد بودن شود ، بايد يک يک مسائل فوق را رعايت کند تا پس از مدتي زمينه هاي اعتماد به او در بين همکاران و پيروان يا زيردستانش فراهم شود .

4- داشتن فلسفه روشن و اهداف بزرگ :

کساني که از توانمندي رهبري برخوردارند ، معمولاًداراي فلسفه و جهان بيني روشني هستند . آنها براي جهان خلقت ، پديده هاي جهان و زندگي اهدافي قائل هستند و مي دانند که هيچ چيز بدون هدف وجود ندارد . اين افراد ، در زندگي فردي ، اجتماعي و سازماني خود هدفمند هستند و همواره به اهداف خود آگاهي مي باشد ، يک مدير خوب آموزشي دلايل مدير شدن خود را به خوبي مي داند ، به وظايف خود آشناست و مي تواند آينده روشني براي مدرسه يا سيستم آموزشي خود ترسيم کند . اين اهداف ممکن است، ميان مدت و بلند مدت باشد .

مديراني که زمينه هاي رهبري در آنها وجود دارد ، ازاهداف کوچک و روزمره مي گذرند و بيشتر بر اهداف بزرگ و بلند مدت تکيه دارند . معمولاً اهداف بزرگ ريشه در آينده دارند و هرچه هدف ، آينده عميق تري را در بر بگيرد ، بزرگتر است . اهداف بزرگ به سادگي بدست نمي آيد . براي رسيدن به اهداف بزرگ بايد مقدار قابل ملاحظه اي از خطر و يا ريسک را پذيرفت .

5- بصيرت و قدرت پيش بيني کنندگي :

بصيرت يعني فهم نسبتاً سريع روابط علت و معلولي عوامل در وقايع ، مسائل و پديده ها و پيدا کردن راه حلهاي مناسب براي آنها . مدير يا رهبر بايد بايد توانايي پيش بيني کنندگي وقايع را داشته باشد . کسي که بصيرت دارد ، مي تواند از روي شواهد و قرائن مسائل موجود را پيش بيني کند که در آينده چه مسائلي يا وقايع جديدي پيش خواهد آمد . مدير بصير به آينده مي نگرد و وضع سازمان خود را براي آن زمان در نظر مي گيرد. او بدين طريق از يک طرف جلوي بروز مشکلات و مسائل زيادي را که در آينده ممکن است اتفاق بيفتد مي گيرد و از طرف ديگر سازمان و افراد خود را براي پذيرش تغييرات آتي آماده مي سازد .

بصيرت با هوش و استعداد فرد بي ارتباط نيست و به همين دليل مقدار آن از فردي تا فرد ديگر تفاوت دارد بصيرت از ماده بينايي و بينا بودن است . بينا کسي است که مي بيند ، مي انديشد و وتصميم مي گيرد . پس بينايي ، ديدن با چشم ظاهري و حسي نيست ، بلکه بيشتر به معني ديدن با چشم عقل و هوش است . تفاوت فرد با بصيرت و بدون بصيرت اين است که فرد بي بصيرت فقط مي بيند ولي فرد با بصيرت مي بيند و پيش بيني مي کند . ممکن است ، يک مدير آموزشي بي انضباطي دانش آموزان ، ترک تحصيل ، کاهش نمرات و يا مجموعه اي از رفتارهاي نا مطلوب را ببيند و با آنها فقط در حد تنبيه فرد و يا بررسي موردي مسئله برخورد کند . در مقابل ، مدير ديگر ، ممکن است آن را بصورت يک جريان که عوامل و علل مختلفي دارد ببيند که در صورت پيش گيري نشدن عواقب ناگواري از نظر تربيتي و اجتماعي براي مدرسه و جامعه به بار بياورد .

مدير بصير کسي است که به امور آشناست و درباره آنها شناخت دارد و بالاخره مي فهمد چه بايد بکند .

امام صادق (ع) درباره بصيرت فرموده است :

العامل علي غير بصيره کالسائر علي غير الطريق لايزيد سرعه السيرالابعداً

هرکه بدون بصيرت عمل کند ، مانند کسي است که بي راهه مي رود و هر چه شتاب کند ، از هدف دورتر مي گردد .

( اصول کافي ، ج 1 ، ص 54 )

6- قوه ابتکار و خلاقيت :

آموزش و پرورش عامل بوجود آورنده تفکر خلاق است و بيشتر کوشش هاي آن مصروف بارآوردن انسانهاي خلاق و مبتکر مي شود . مدير آموزشي ، راهنما و هدايت کننده معلمان و دانش آموزان به سمت اين هدف است . مدير آموزشي که خود به عنوان يک الگو در صف اول اين حرکت است نبايد فکري بسته و غير قابل انعطاف داشته باشد . افکار کليشه اي و قالبي جلوي رشد دانش آموزان و معلمان را مي گيرد ، مانع پذيرش تغييرات و نوآوري هاي ضروري مي گردد و جلوي بروز افکار نو و سازنده را مي گيرد . يک مدرسه ، هميشه به ايده هاي جديد و راههاي نو نياز دارد که به تقويت روح خلاقيت و تشويق افراد به تشريک مساعي بپردازد.

داشتن روح قدر شناسي از ايده ها و افکار جديد و توان تحمل آنها زمينه هاي آزادي و در نتيجه خلاقيت را فراهم مي سازد .

داشتن ديدي انتقادي که چراهاي يک راه و اثربخشي يک وسيله يا نيرو را مورد سؤال قرار دهد سبب پيدايش خلاقيت مي شود .

در سازمانهايي که مديران نسبت به مشارکت افراد در تصميم گيريها و دادن مسئوليت و اختيار علاقه بيشتري نشان مي دهند ، ميزان خلاقيت و ابتکار و مسئوليت پذيري براي حل مشکلات بيشتر از سازمانهاي خودکامه يا کاملاً متمرکز است .

بررسي هاي روان شناختي نشان مي دهد ، هرگاه مردم فرصت بيان انديشه هاي خود را بيابند و در تصميمي که بر سرنوشت آنان اثر مي گذارد شريک شوند ، ايشان نوآفريني و آفرينندگي بيشتري از خود نشان مي دهند و مسئوليت بيشتري را مي پذيرند .

7- قدرت تصميم گيري و حل مسئله :

هر مدير آموزشي مخصوصاً همه مديران مدارس ، هر روز با مسائل و مشکلات زيادي روبرو مي شوند که بايد در مورد آنها تصميم بگيرند . تصميم گيري يعني پيدا کردن يک راه حل مناسب براي مشکلي که مطرح شده است . براي دستيابي به يک راه حل مناسب يا بهينه بايد از توان بررسي و مطالعه عوامل يا متغيرهاي موجود در يک پديده برخوردار بود . مدير بايد بتواند مراحل حل مسئله از تشخيص و تعريف تا پيدا کردن راه حل و به اجرا در آوردن تصميم و ارزشيابي نتايج را بپيمايد .

قدرت تصميم گيري از يک طرف با ادراک عمومي و توان تجزيه و تحليل فرد و از طرف ديگر به قدرت خلاقيت و ابتکار او بستگي دارد .مدير آموزشي بايد درباره هر مسئله اي از اطلاعات و آگاهي نسبتاً وسيعي برخوردار باشد تا بتواند علل و عوامل بوجود آورنده آن را تشخيص دهد . سپس با استفاده از نيروي ابتکار و خلاقيت خود و با تکيه بر واقعيات و عللي که شناخته است راههاي مختلف حل مسئله را مورد بررسي قرار دهد و با در نظر گرفتن همه شرايط و مقايسه همه راه حلها الويت راه حلها را تعيين و يک راه حل بهتر را برگزيند .

8- اراده ، پشتکار و جديت :

داشتن توان تصميم گيري ، خلاقيت و ابتکار براي هر مدير ضروري است ، اما به صرف داشتن آنها ، الزاماً مدير موفق نمي شود . پس از گرفتن هر تصميم ، مصمم بودن براي تعقيب و اجراي آن و رسيدن به نتيجه نيز بسيار ضروري است . همه مردم تا حدودي افکار و آرمانهاي زيادي در مغز خود مي پرورانند و تصميمات زيادي در زندگي خود مي گيرند ، ولي به علت نداشتن اراده قوي تصميماتشان به قطعيت و اجرا نمي رسد و آنها را قبل از شروع يا در حين عمل رها مي کنند .

اراده يعني خواست تؤام با پاي بندي و پايمردي که فرد را در تصميمات و خواسته هايش محکم و استوار مي سازد و پس از تفکر لازم و انتخاب راه هيچ ترديدي بخود راه نمي دهد و تا حصول مقصود بر همان تصميم و انتخاب مصمم باقي مي ماند . مردان و زنان بزرگ جهان انسانهاي با اراده اي هستند که تزلزل فکر و ترديد به خود راه نمي دهند . اراده از جهتي به دانش و اطلاعات فرد و تشخيص راه درست و از جهت ديگر به اعتماد به نفس و بلوغ روان او بستگي دارد . بالعکس هم روشن نبودن مسئله و راه حل و هم عدم پايداري رواني مي تواند ما را در راه رسيدن به اهداف و تصميماتمان با شکست روبه رو سازد .

9- صبر و بردباري :

گاهي اوقات مسائل انضباطي ، مشکلات اخلاقي و فرهنگي ، بيماريها و تقاضاهاي افراد و ... چنان بر مدير فشار مي آورد که عرصه بر او تنگ مي شود . چنانچه مديري از بردباري و حلم کافي برخوردار نباشد ، کنترل خود را از دست مي دهد . مديريت آموزشي ، از نوع مشاغلي است که در درون فعاليت هاي خود از تنوع و گوناگوني وظيفه برخوردار است . رسيدگي به امور معلمان ، روش تدريس ، وسائل آموزشي و کمک آموزشي ، امتحانات  و برقراري ارتباط با اولياء ، معلمان و مقالات اداري و آموزشي از نمونه هاي آن است . اصولاً کار آموزشي و پرورشي نياز به حوصله و بردباري دارد . تا معلمي نتواند با دقت و متانت مباحث درسي را يکي پس از ديگري به دانش آموزان تفهيم کند ، معلم موفقي نخواهد بود . تا مديري قادر نباشد وقت نسبتاًزيادي را با معلمان و دانش آموزان بگذارند ، مدير کارآمدي به حساب نمي آيد . گاهي اوقات ، بايد ساعت ها و روزها وقت صرف کرد تا  به علت مشکلي پي برد . تماس با اولياء دانش آموزان و معلمان به منظور کسب اطلاعات درست و پيدا کردن نيروها و امکاناتي که بتواند مشکلات دانش آموزي را حل کند ، وقت زيادي مي طلبد .

اصولاً ، قسمت پر اهميت آموزش و پرورش ، کارکردن با افراد ضعيف ، مشکل دار و عقب افتاده است و نه فقط کارکردن ، با افرادي قوي . کارکردن با افرادي که نسبتاً ضعيف هستند نياز به صبر و حوصله دارد و به سادگي کارکردن با افراد باهوش و يا موفق تحصيلي نيست . تا مدير نتواند رفتار نامطلوب افراد را در حين مداوا و بهبود تحمل کند ، مدير خوبي نيست همان گونه که يک پزشک بيمار رواني و يا جسمي خود را به علت بيمار بودن به باد کتک و يا ملامت نمي گيرد ، يک مدير آموزشي نيز بايد به افراد به عنوان کساني که مشکل دارند و يا به اصطلاح بيمار هستند بنگرد .

10-                     شجاعت :

مدير آموزشي بايد انساني دلير ، حقيقت جو و دفاع کننده از حق و درستي باشد . اگر مدير فردي محافظه کار و ترسو باشد و علي رغم تشخيص درستي مسئله ، بنا به فشارها ويا ملاحظاتي دست از حق بردارد و به ناحق عمل کند ، در دراز مدت سبب نارضايتي افراد درستکار و جسور شدن کساني که با صداقت عمل نمي کنند خواهد شد . شجاعت يعني ميل به حق گويي و دفاع از حق . فرد شجاع کسي است که آنچه حقيقت دارد را بازگو و عمل کند و از دفاع از حق نهراسد .

علاوه بر آن شجاعت يعني خطرپذيري و قبول عواقب و آثاري که احتمالاً از انجام يک کار ممکن است برجاي بماند بطور کلي ، هر تصميم و برنامه اي مخاطراتي دارد که بعداً ممکن است مورد سؤال قرار گيرد . چنانچه مديري به دانش آموزان اجازه شرکت در يک مسابقه را بدهد و حادثه اي براي يکي از آنها رخ دهد مدير مسئوليت آن را تا حدي که به آنها اجازه داده است و به او مربوط مي شود مي پذيرد . اگر يکي از دبيران مرتکب عمل خلافي شود که تأثيري سوء بر رفتار دانش آموزان بگذارد بايد با شجاعت تصميم مقتضي بگيرد و چنانچه با مخالفت هايي روبه رو شود به دفاع بپردازد .

11-                    وقت شناسي ، نظم و سازماندهي :

شناخت زمان و ارزش دادن به وقت از ويژگي هاي مردان و زنان بزرگ است . چه بسا فرصت ها و زمانهاي مناسب که به علت بي توجهي و يا غفلت از دست مي رود . تشخيص درست و به موقع مشکلات ، حوادث و راه حل آنها از ضروريات مديريت است . اساساً همان گونه که زندگي انسان از چرخه ها و دوره هاي خاص رفتاري شکل مي گيرد ، تربيت نيز  که بايد بر پايه اين دوره ها اعمال گردد ، از اهميت به سزايي برخوردار است ، شناخت زمان مناسب تربيت ، تصميمات و رفتارهاي تربيتي تضمين کننده موفقيت مربيان و مديران آموزشي است .

پيش بيني زمان لازم براي انجام هر کار و تعيين الويت کارهاي مختلف و انجام دادن هر کار در جاي خود از ضروريات مديريت آموزشي است . در بين انواع مديريت ها ، مدير آموزشي ، از نظر برنامه ريزي براي استفاده از زمان از حساسيت خاصي برخوردار است .

مدير آموزشي ، از يک طرف بايد بين همه امور ، نيروها و امکانات هماهنگي و نظم بوجود آورد تا رسيدن به اهداف تعليم و تربيت ميسر شود . هرگونه بي توجهي به نظم و هماهنگي ، به علت کثرت کارهاي مدرسه و تعداد زياد دانش آموزان انضباط بوجود آورد تا بتواند از اوقات خود در آينده بهره لازم را برده و افرادي برنامه ريز بار آيند ، اگر مدير آموزشي نتواند اين رسالت بزرگ را به انجام رساند ، جامعه نخواهد توانست از اين نيروها بطور مناسب در آينده بهره بگيرد . اولين کسي که بايد در محيط آموزشي زمان را بشناسد و منضبط باشد ، مدير است .       

                                                          

                     

منابع:

" مقاله گروه مديران متوسطه استان اصفهان" زمستان ۱۳۸۴

رهبري و مديريت آموزشي ، سيد محمد مير کمالي ، 1383

مشارکت به چه معني است ؟ ، محمد علي طوسي ، مجله مديريت دولتي ، تابستان 1370