نقش همدلي وارتباطات در موفقيت مديران
مقدمه
امروزه نه تنها تأمين نيازهاي اجتماعي انسان در گرو برقراري ارتباط با ديگران است، بلكه با توجه به ساختارهاي پيچيدة اجتماعي، تأمين خواسته هاي فردي مانند احتياجات جسماني و رواني نيز بدون برقراري رابطه، كمتر امكان تحقق پيدا مي كند. در پاسخ به اين سؤال كه چرا انسان ها با يكديگر ارتباط برقرار مي كنند و از بودن با ديگران چه سودي به انسان مي رسد، پاسخ هاي متفاوتي وجود دارد. يكي از اصلي ترين آن ها اين است كه مردم به سبب يك ذائقة ذاتي يعني انگيزة پيوند جويي، خواهان ارتباط برقرار كردن با يكديگرند. حضور ديگران براي فرد به خودي خود پاداش دهنده و تقويت كننده است. نظرية مبادلة اجتماعي دليل معاشرت با ديگران را برخورداري از همكاري با آنان مي داند كه در مقايسه با حالت تنهائي پاداش و رضايت بيشتري به همراه دارد و لذا ارتباط، ابزاري ضروري است كه از طريق آن به مقاصد خود دست مي يابيم و بدين دليل جنبة پاداش دهنده پيدا مي كند.
ارتباطات مستقيم و چهره به چهره بين مديران عالي و زيردستان، نشانة توسعه و وابستگي نگرش ارتباطي است. تصميم براي افزايش تعاملات ميان مديريت و كاركنان باعث بهره برداري از دانش موجود در سطح پايين سازمان و كاركنان مي شود. اغلب كاركنان داراي ايده هاي خوبي دربارة عملكرد سازمان هستند كه آن را ايفا مي كنند. در سازمان هايي كه تعامل بين مديريت و كاركنان وجود دارد، هر دو گروه به طور باز دربارة كيفيت و بهره وري بحث و گفتگو كرده و نظرات خود را بيان مي كنند. در برخي سازمان ها مديران عالي به طور غيررسمي از حوزه هاي كاري بازديد كرده و بدين وسيله عقايدي راجع به بهبود فرايند كار از كاركنان به دست مي آورند. به علاوه در اين نگرش پايين به بالا، كاركنان به طور باز به گفتگو دربارة وظايف مختلف مي پردازند.
ارتباط و اجزاي آن :
دكر1[1](1379) ارتباطات را علمي خلاق مي داند كه فرد به وسيله ي آن تلاش مي نمايد تا محرك ها و نشانه ها را تشخيص و سازمان دهد و بدان وسيله خود را با محيط سازگار نموده و نيازهاي در حال تغيير خود را ارضاء نمايد. او تأييد مي كند كه ارتباط متقابل تنها به بخش كوچكي از زندگي محدود نمي شود بلكه هر گاه فرد سعي كند با ديگران تبادل انديشه نمايد، با آنها ارتباط برقرار مي كند و چگونگي اثر بخشي او در اين كار به ميزان موفقيت وي در ايجاد ارتباط بستگي خواهد داشت. مهمترين نوع ارتباط متقابل زماني انجام مي گيرد كه فرد سعي مي كند ديگران را متقاعد و همسو با اهداف مورد نظر خود كند، در اين صورت ايده ها، افكار، احساسات و دستاوردهاي خود را به گونة شايسته اي به آنها عرضه نموده و تلاش مي كند كه مورد قبولشان واقع گردند.
علاقه بند (1380) سه عنصر مهم در جريان ارتباط قابل تشخيص مي داند : فرستندة پيام، پيام و گيرندة پيام. وي همچنين بيان مي كند كه اين سه عنصر براي تحليل فراگرد ارتباط ناكافي بوده و عوامل و عناصر ديگري نيز در اين ارتباط دخالت دارند كه بر پيچيدگي اين فرايند دلالت مي كنند.
آقايي (1382) حداقل چهار عنصر را در فرايند ارتباط دخيل مي داند : 1ـ پيام دهنده 2ـ پيام گيرنده 3ـ پيام 4ـ وسيله ي انتقال پيام
پيام دهنده كسي است كه پيام را به صورت كلامي يا غير كلامي به ديگران انتقال مي دهد و گيرندة پيام كسي است كه پيام را به صورت شنيداري يا به صورت اشاره اي دريافت مي كند، همچنين پيام محتوايي است كه به وسيلة پيام دهنده ارسال و به وسيلة پيام گيرنده دريافت مي شود و وسيلة انتقال پيام، يا كلام است يا ايماء و اشاره .
فرايند ارتباط :
هرسي و بلانچارد(1380) بيان مي كنند كه ارتباط هميشه به صورت مستقيم از رهبر به پيرو جريان ندارد، حلقه هاي بازخور تعيين مي كنند كه پيام ارسالي به درستي تعبير شده است يا خير.
روند رمزگذاري به تشكيل پيامي كه بايد فرستاده شود اطلاق مي گردد و تحت تأثير دانش، اعتقادات، تعصبات و احساسات فرستنده قرار مي گيرد. رهبر اثر بخش از اين تأثيرات مطلع است و تأثير آنها را در تشكيل پيامها به حداقل مي رساند.
كانال، وسيله اي براي پيام است مثلاً كاغذ، تلويزيون، راديو و … براي انتقال اثر بخش يك پيام به كارگيري كانالي كه دريافت كننده به كار مي برد ضرورت دارد. به هنگام دريافت پيام، دريافت كننده از طريق همگون سازي و تعبير، پيام را رمزگشايي مي كند. دانش، اعتقادات، تعصبات و ادراكات دريافت كننده پيام در خوبي و بدي درك و پذيرش آن تأثير مي گذارد.
بازخور، روندي است كه به وسيلة آن دريافت كننده، درك خود را از پيام ارسالي به فرستنده منتقل مي كند. بازخور مي تواند از طريق واژگان، لحن كلام و ارتباط غير كلامي صورت گيرد. سئوالي كه به وسيلة فرستنده ارسال مي شود در صورتيكه با يك نگاه خيرة بي احساس پاسخ گفته شود، مثالي است از حلقة بازخورد كلامي.
برقراري ارتباط در خلأ صورت نمي گيرد، عوامل مخل مي تواند موجب تحريف جزء جزء روند ارتباط گردد. عامل مخل به هر نوع فعاليت شخص يا چيزي گفته مي شود كه موجب به هم زدن و يا مانع ارتباط شود، در صورتي كه فرستنده و دريافت كننده پيام داراي چارچوب ارجاع همانند براي ارتباط نباشند، عامل تحريف دست به كار مي شود. فرستندة پيام بايد كوشش كند تا تأثيرات عوامل مخل را به حداقل برساند. رهبر موفق در روند ارتباط به دو هدف كه عبارتند از : تأثيرگذاري و اثربخشي مي رسد. رهبر مي تواند تأثير ارتباط را از راه ميزان تغيير و يا تأثيري كه پيام در دريافت كننده ايجاد كرده است، اندازه گيري كند. ميزان هماهنگي ميان پيام دريافتي و آمادگي دريافت كننده براي پذيرش آن پيام، معلوم مي كند كه آيا رهبر تأثيرگذاري منفي داشته است يا مثبت يعني اينكه آيا دريافت كننده آنگونه كه مورد نظر رهبر بوده است تحت تأثير قرار گرفته است يا خير؟
انواع ارتباط :
ارتباط كلامي و غير كلامي دو نوع ارتباط هستند كه اكثر نويسندگان به آنها اشاره نموده و در اين خصوص به توضيحاتي پرداخته اند. لذا در اين پژوهش ابتدا به بررسي اين دو مي پردازيم :
1ـ ارتباط كلامي : بنابر نظر ويليامسون1 (1959) پيام كلامي، پيامي است كه با گوش شنيده مي شود و در بيان آن دستور زبان رعايت مي گردد. محدوديت اين نوع پيام در آن است كه برخي احساسات و عواطف انسان به صراحت در قالب كلمات قابل بيان نيستند. پيام كلامي مي تواند به شكل هاي مختلف مخدوش باشد مثلاً همراه با صداي لرزان باشد، با لكنت همراه باشد، خيلي بلند يا خيلي آرام باشد، سريع يا خيلي شمرده باشد، يا همراه با كلمات خشن، تند، زننده و اصطلاحات نامعقول باشد. همچنين كلام پيام دهنده مي تواند اثر نامناسب داشته باشد يا اصلاً اثر و نفوذ چنداني نداشته باشد
اوليوا21[2](1379) از اين ارتباط به عنوان زبان شفاهي نام برده است و بيان مي كند كه :
اثربخشي در ارتباطات از نظر بعضي از افراد متخصص و غيرمتخصص، برابر است با توانايي شمرده صحبت كردن، بيان شفاهي، حاضر جواب بودن و بالأخره پاسخ به سؤالات، اگر نه به روشني، اما حداقل با مهارت كلامي قابل قبول. شمرده صحبت كردن مهارتي است كه عموم مردم براي آن ارزش قايل هستند و اغلب روايي صحبت را بر موضوع و شيوة صحبت را بر محتوا ترجيح مي دهند. فصاحت كلام همانند هر موهبت الهي، صنعتي دوست داشتني است كه موجب ارتقاء مقام شخص سخنگو مي شود. در هر حال اين توانايي بايد همراه با صراحت، روشني و مفهوم باشد
2ـ ارتباط غيركلامي : شفيع آبادي (1378) ارتباط غير كلامي را ارتباط از طريق پيامي كه در آن گفته اي وجود ندارد و با ايماء، اشاره و حالات مبادله مي شود، تعريف نموده و معتقد است كه به شكلهاي مختلف ممكن است محتواي پيام آسيب ديده و مخدوش گردد، مثلاً نامناسب بودن حركات سر هنگام ارسال پيام، غمگين بودن چهره فرد، نگاه هاي رنج آور، به موقع بودن و يا نبودن نگاه، عدم برقراري نگاه هنگام گفتگو، استفاده نامناسب از حركات دست و … .
شفتي (1382) معتقد است كه انتقال پيام معمولاً به دو صورت كلي حركتي و كلامي است. در ارتباطات انساني اگر چه پيام هاي حركتي در برخي موارد مي توانند باز گو كنندة حالات هيجاني فرد باشند، اما قطعاً جانشين مناسبي براي پيام هاي كلامي نيستند. زيرا گاهي نمي توانند به خوبي موجب مشابهت معناي مورد نظر فرستنده براي گيرنده باشند به عبارت ديگر كلام آدمي كه يكي از بارزترين ويژگي هاي اوست معمولاً مناسب ترين ابزار براي انتقال پيام هاست و قطعاً همراهي و همساني پيام هاي حركتي با پيام هاي كلامي اثر بخشي پيام را افزايش مي دهد و برعكس تعارضات بين آنها مشكلات فراواني را در جريان ارتباط ايجاد مي كند. اوليوا (1379) از اين ارتباط با نام زبان غير كلامي ذكر نموده و بيان مي كند : "بيشترين توجه را بايد به زبان غير كلامي معطوف كرد. از معلمان انتظار داريم تا سرزنده و با روح باشند و آن را به ديگران انتقال دهند كه اين بيشتر از طريق اشارات، حركات چشمي، اصوات لبخندها، اخمها، حالات، اصوات معنادار و خنده نيز ايجاد مي شود. در واقع زبان غير كلامي بيش از كلمات مي توانند مطلب انتقال دهند."
اوليوا (1379) علاوه بر دو نوع ارتباط فوق به نوع ارتباط ديگر نيز اشاره نموده است : ارتباط پانتوميم ( صامت ) و ارتباط مكتوب كه در خصوص ارتباط پانتوميم شرحي نياورده است ولي مختصري از گفته هاي او در مورد ارتباط مكتوب در زير آورده مي شود :
3ـ ارتباط مكتوب : پس از ارتباط شفاهي، ارتباطي كه بيشترين تأثير را دارد ارتباط مكتوب است. دريافت كنندگان مطالب نوشتني دربارة منبع و مطالب و مواد بر اساس شيوه، دقت روشني، ضرورت وكاربرد صحيح زبان قضاوت مي كنند. در اينجا نيز مانند ارتباط شفاهي، آهنگ كلام اهميت دارد.
ارتباطات مؤثر و نقش آن در ايجاد تغيير :
اين امر بديهي است كه ارائه صوتي و عوامل تصويري و همچنين وجود شخصيت دوست داشتني و پذيرا از اجزاء اوليه ي يك ارتباط فردي سطح بالا به حساب مي آيد. ولي سئوال اين است كه كدام خصوصيت و ويژگي رفتاري شكل دهندة اين عوامل هستند. در اين رابطه به نه مهارت رفتاري اشاره شده است كه نقش تعيين كننده اي در اين زمينه ها داشته و براي ايجاد ارتباطات مؤثر لازم و ضروري مي باشند : 1ـ ارتباطات قوي چشمي 2ـ حالت خوب بدن 3ـ حركات طبيعي دست و صورت 4ـ لباس و ظاهري مناسب 5ـ صدا و تنوع صوتي 6ـ استفادة مؤثر از زبان و مكث ها 7ـ درگير كردن و دخالت دادن فعال شنوندگان 8ـ استفاده ي مؤثر از شوخ طبي 9ـ خود طبيعي بودن
علماي مديريت، مجموعه ارزش ها و رذايلي را كه شناخت آنها در افراد زير مجموعه، به برقراري ارتباط مؤثر با آن ها و بهبود بهره وري كمك مطلوبي مي كند به دو دسته تقسيم كرده اند : الف) شناخت عواملي كه از انسان ها خوشحالي و توانمندي را سلب مي كنند و بهره وري را مي كاهند و در واقع مي توان آنها را در زمره ي رذايل به شمار آورد مثل خود پرستي، حسادت، دشمني، دورويي و… كه مدير موفق، ضمن آنكه بايد آنها را از خود دور كند، براي شناخت و رفع آنها در زيردستان خود نيز بايد به اقدام بپردازد. ب) عواملي كه با رشد خود، امكان ارتقاي توانمنديهاي بشري را در پي دارند و باعث بهره وري در سازمان مي شود، به مثابه ابزار قدرتمندي در اختيار مديران قرار خواهد گرفت وكاركنان نيز، از اينكه مديران ويژگيهاي مثبت آنها را مي شناسند و در مواقع مقتضي بر اين ويژگيها تأكيد و آنها را برجسته مي كنند، بر خود مي بالند. خدمتگزاري، احترام، ارتباط، اعتماد به نفس، پشتكار، صداقت، گذشت و … از جمله اين ارزش هاست.
علاقه بند (1380) نيز براي برقرار ارتباط مؤثر با مردم به نكاتي اشاره نموده است :
الف) مدير در درجة اول بايد بداند كه در ارتباط، به چه چيزي مي خواهد دست يابد. آنگاه پيام خود را بدون هيچ ابهام و پيچيدگي در قالب نشانه ها و علائم قابل تشخيص و درك، بيان كند.
ب) قبل از صدور دستور ( برقراري ارتباط )، اطلاعات لازم و كافي دربارة مخاطبان و زمينه و شرايط كار آنان به دست آورد تا بتواند قابليت پذيرش پيام را بررسي كند.
ج) پس از برقراري ارتباط به تأثير دريافت و درك پيام نزد مخاطب توجه نمايد
همدلي
هين غذاي دل بده از همدلي رو بجو اقبال را از مُقْبِلي
(مولوي)
مولانا جلال الدين محمد بلخي رومي عارف و شاعر معروف و نامي ايران نقش همدلي را از همزباني برتر دانسته و چنين مي سرايد :
همــزباني خـويشي و پيونديست مــرد با نامحرمـان چون بنديست
اي بسـا هندو تــرك همــزمـان اي بســا دو ترك چون بيگانگان
پس زبان محرمي خود ديگرست همـدلي از همـزباني بهتـر است
نيكلسون1 (1374) در توضيح اين ابيات نوشته است : "همزباني و همزبان در اولين و دومين اين ابيات نه بر قال بلكه بر حال، يعني زبان حال، زباني كه دل بدان زبان با دل سخن مي گويد راجع است اما همزباني در بيت سوم معناي لغوي خود را در بر دارد" (ص 204)
ستوده (1378) همدلي را برتر از همدردي دانسته و در توضيح آن چنين مي نويسد :
همدلي و همدردي با ديگران نوعي همانندسازي است، همدلي يعني مشاركت در هيجانهاي ديگران و عبارت است از شريك شدن يا نهايتاً تجربه كردن احساسات، خواستها يا انديشه هاي فرد ديگر. اين توانايي هم احساسي با شخص ديگر نوعي از همانندسازي است كه در شخصيت هاي رسيده مشاهده مي شود. در واقع همدلي، مهارتي است كه از طريق آن مي توان به شناخت بيشتري از ديگران دست يافت و از اين طريق به تفاهم بيشتري با آنان رسيد و دنيا را از دريچة چشم آنان نگريست. در نقطة مقابل، همدردي موقعي به ظهور مي رسد كه ما در احساسات، با كسي شريك شده و احساسي را كه او در مورد پديده اي به دست آورده، ما نيز به دست آوريم. به بيان ديگر، همدردي جنبه ي عاطفي دارد و به مفهوم مشاركت در غم و شادي ديگران است در حالي كه همدلي به جنبه شناختي اين فرايند گويند. همدلي به ما اجازه مي دهد نه از طريق يكسان شدن با ديگري، بلكه از طريق دگرگوني احساسي، خود را با ديگري يكي كنيم.
همدلي صحيح در روابط صميمانه :
سياروچي12 و همكاران (1384) بيان مي كنند كه داشتن آگاهي و اطلاعات صرف از حقايق عيني مرتبط به زندگي يك دوست براي ايجاد يك همدلي صحيح و موفقيت آميز و خواندن افكار و احساسات وي كافي نيست، بلكه بايد اطلاعات زيادتري راجع به ذهنيات، هدف و تجربيات درون فردي او داشت. به عبارت ديگر همدلي كننده بايد يك نوع شناخت دروني و عميق از فرد مورد نظر داشته باشد نه شناختي سطحي و ظاهري.
اسميتر21 (1977) معتقد است، "هم دلي از طريق نقش بازي كردن" هنگامي روي مي دهد كه فرد سعي مي نمايد فعالانه احساسات و تفكرات طرف مقابل را بخواند. آگاهي دقيق از دنياي دروني طرف مقابل هنگامي به دست مي آيد كه فرد ارزيابي كننده، اطلاعات گسترده اي راجع به باورها، علايق، تعهدات، عقايد و حالت هاي عاطفي و رفتاري طرف مقابل را در موقعيت هاي گوناگون مشاهده نمايد و هر چه راجع به معناي ضمني و روان شناختي اين موقعيت ها بيشتر با يكديگر صحبت نمايند، فرد همدلي كننده بهتر مي تواند افكار و احساسات طرف مقابل را بخواند.
همدلي صحيح مي تواند حداقل به دو صورت بهبود يابد : يكي از طريق آشنايي با اهداف، خواسته ها و خصوصيات يكديگر. دوم از طريق گرفتن بازخوردهاي فوري و مستقيم راجع به افكار و احساسات واقعي طرف مقابل.
با عنايت به مطالعات انجام شده در زمينة ايجاد همدلي چنين برمي آيد كه هر چه يك مدير به مجموعه ي زيردست خود توجه بيشتري داشته باشد، همدلي وي با آنها دقيق تر و صحيح تر خواهد بود به عبارت ديگر توجه كردن به افراد زيردست يكي از عوامل مهم و تعيين كنندة همدلي صحيح مي باشد، لذا تشخيص دقيق خصوصيات يكديگر مي تواند باعث تسهيل همدلي صحيح و استنباط افكار و احساسات طرف مقابل گردد.
موانع ايجاد همدلي صحيح :
يك مدير در صورتي كه بتواند خصوصيات افراد را به خوبي بشناسد و بازخوردهايي راجع به افكار و احساسات آنها دريافت كند، همدلي كننده ي دقيقي خواهد بود اما موانعي در اين راه وجود دارد كه در اين پژوهش به مواردي از آنها اشاره مي شود.
سياروچي و همكاران (1384) نظريه ها و پژوهش هايي از نويسندگان مختلف در كتاب خود تحت عنوان "هوش عاطفي در زندگي روزمره" ذكر كرده اند و طي آن به عواملي كه قادرند به همدلي صحيح آسيب برسانند اشاره نموده اند لذا پژوهشگر از اين مطالعات نتيجه مي گيرد كه موانع ايجاد همدلي به شرح زير مي باشد :
1ـ ناتواني افراد يا عدم تمايل آنها به ابراز احساسات و عواطف خود در نزد مدير.
2ـ ناتواني يا عدم تمايل به تعبير و تفسير علائم و نشانه هاي رفتاري كه افراد زيردست وي نشان مي دهند.
3ـ سطح استرس و فشار رواني مدير به سبب مشغله هاي مختلف.
4ـ برخلاف اين واقعيت كه افزايش آشنايي باعث همدلي بيشتر مي گردد، گاهي ممكن است بر اثر افزايش آگاهي هاي افراد نسبت به يكديگر به علّت "سوگيريهاي ادراكي" اين همدلي از بين برود و يا خنثي شود.
نقش همدلي در ايجاد تغيير :
هرسي وبلانچارد (1380) چنين مي گويد : همدلي، توازن كلامي يا غير كلامي داشتن با مردم است طوري كه آنها احساس راحتي كنند و به شما اعتماد و اطمينان داشته باشند. راز همدل شدن با مردم همگامي است. براي آنكه با مردم همگام شويد لازم است خود را با رفتار آنها منطبق سازيد تا با آنها متوازن شويد و آنها با شما احساس راحتي كنند. وقتي با مردم همگام شديد آمادگي آنان براي پيروزي از شما هنگام رهبري بيشتر خواهد بود لذا وقتي افراد آمادگي پيروي نمودن را داشته باشند مي توان به راحتي آنها را به سوي تغييرات مورد نظر هدايت نمود.
پژوهشگر بر اساس مطالعاتي كه در اين زمينه به عمل آورد به اين نتيجه دست يافته است كه يكي از مهمترين عوامل ايجاد همدلي، اعتماد است و اين همدلي در ساية به وجود آوردن حس اعتماد بين همكاران است كه ايجاد تغيير و بروز نوآوري را تسهيل مي نمايد. سليمي و همكاران (1383) چنين مي نويسند :
اعتماد براي ايجاد روابط انساني مؤثر، برقراري و بهبود ارتباط سازماني، اعمال رهبري مردمي و تحولي، تشكيل گروه و كار گروهي، ايجاد همكاري و ايجاد تغيير سازماني موفقيت آميز بسيار ضروري است. هنگامي كه به بررسي مفهوم اعتماد در مكتب روابط انساني بپردازيم، متوجه مي شويم كه تأكيد اصلي در زمينة اعتماد، بر ايجاد تفاهم بين اهداف فردي و سازماني است. به عبارت ديگر، وظيفة متقابل فرد و سازمان، ايجاد محيطي سرشار از تفاهم و مبتني بر روابط صحيح انساني بين مدير و كاركنان است تا بتوانند در ساية آن، اهداف سازمان را متحقق سازند
نتيجه گيري
با توجه به آنچه بيان شده، چنين برداشت مي شود كه يكي از عوامل مؤثر در امر مديريت و موفقيت يك مدير در عرصه هاي مختلف، آشنايي با مفاهيم تغيير و نوآوري و آگاهي از راهبردهاي رسيدن به اهداف تغيير است لذا مدير موفق و كارآمد كسي است كه علاوه بر آشنايي با فرايند تغيير، شيوة تلفيق افكار و انديشه ها را دانسته و بتواند با جلب حمايت و نظر زيردستان خود، به پيشبرد اهداف و حصول نتيجة لازم كمك نمايد. بدين سبب علاوه بر داشتن رابطة تنگاتنگ با افراد زيرمجموعة خود و شركت دادن آنها در تصميم گيريها، شناخت افراد نوآور و حمايت از آنان و ايجاد محيط مناسب براي آنان از طريق ايجاد همدلي و توجه به احساسات و عواطف آنها بسيار لازم و ضروري است. وقتي كه در مجموعه اي، مديريت به نحو شايسته اي، اعمال شود و افراد زيرمجموعه، مؤسسه و محيط كار را از خود تلقي نمايند، مسلماً آن مجموعه در كار خود موفق بوده و در راستاي كسب توفيق روزافزون گامهاي بلندي برخواهد داشت، بنابراين شايسته است كه افراد در كوچكترين واحد سازماني تا گسترده ترين واحدها و از پايين ترين ردة سازماني تا مديريت در عالي ترين سطح سازمان با هم همدل و همراه بوده و سازمان را از آن خود تصور نمايند تا امكان موفقيت هر چه بيشتر در نيل به اهداف حاصل گردد و بدين شكل يك مدير به راحتي خواهد توانست تغييرات لازم را با همراهي و همدلي ساير افراد زيرمجموعه ي خود ايجاد نموده و نسبت به اجراي موفقيت آميز برنامة تغيير بسيار خوش بين باشد.
منابع فارسي :
ـ آقايي، اصغر. (1382). مشكلات ارتباطي خانواده و تأثير آن بر بهداشت روان، مجله ي پيوند،
شماره هاي 285و286و287 صص 91 تا 96
ـ اوليوا، پيتراف. (1379). نظارت و راهنمايي در مدارس امروز، ترجمه ي غلامرضا احمدي و
سعيده شهابي، اصفهان : دانشگاه آزاد اسلامي، واحد خوارسگان.
ـ دكر، برت. (1379). مديريت فرايند ارتباطات مؤثر، ترجمه ي بهزاد رمضاني، تهران : نشر دايره.
ـ ستوده، هدايت الله. (1378). روان شناسي اجتماعي، تهران : انتشارات آواي نور.
ـ سليمي، قربانعلي و گودرزي، اكرم و سادات فدوي، محبوبه. (1383). بررسي رابطه بين جو سازماني
و ميزان اعتماد در محيط كار از نظر دبيران مدارس متوسطه شهر اصفهان، فصلنامه مديريت در آموزش و پرورش، دوره دهم، ص 171
ـ سياروچي، ژوزف و فورگاس، ژوزف و ماير، جان.(1384). هوش عاطفي در زندگي روزمره،
ترجمه ي اصغر نوري امام زاده اي و حبيب الله نصيري، اصفهان : نشر نوشته.
ـ شفتي، عباس. (1382). تأثير ارتباطهاي خانوادگي بر سلامت روان، مجله پيوند، شماره 291،
صص16 تا 21.
ـ شفيع آبادي، عبدالله. (1378). فنون و روش هاي مشاوره، تهران : انتشارات ترمه.
ـ علاقه بند، علي. (1380). مقدمات مديريت آموزشي، تهران : انتشارات نشر روان.
ـ نيكلسون، رينولد الين. (1374). شرح مثنوي معنوي، دفتر اول، ترجمه ي حسن لاهوتي،
تهران : شركت انتشارات علمي و فرهنگي.
ـ هرسي پال وبلانچارد، كنت. (1383). مديريت رفتار سازماني، ترجمه ي علي علاقه بند،
تهران : اميركبير.